مرد عصبانی که به خاطر درگیری با همسرش، برادرزنش را کشته است برای بار دوم پای میز محاکمه رفت.
متهم یک بار پیش از این به قصاص محکوم شده بود اما دیوان عالی کشور رأی صادره را نقض کرد.

سال ۱۴۰۱ درگیری خونینی در یکی از محلات جنوب تهران به پلیس گزارش شد. زمانی‌که ماموران به محل رفتند، مرد مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. بلافاصله تحقیقات آغاز شد. ساعاتی بعد خبر رسید مرد مجروح به نام مجید در بیمارستان جانش را از دست داده است. ضارب که جعفر، شوهرخواهر مجید، بود، بازداشت شد. او به قتل اعتراف کرد اما مدعی شد قصد دفاع از خودش را داشته، چون مقتول به او حمله کرده بود.

با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد.

در جلسه رسیدگی، اولیای دم درخواست قصاص کردند. یکی از برادران مقتول گفت: پدرم یک هفته بعد از قتل برادرم دق کرد و مرد. جعفر دو نفر از اعضای خانواده‌ام را از من گرفت و من قصاص می‌خواهم.

وقتی نوبت به متهم رسید، او گفت: قصد کشتن مجید را نداشتم. آنها به خانه‌ام حمله کردند و در و شیشه را شکستند و با چوب من را زدند، حتی برادرم آمد تا ما را جدا کند. مجید دوباره حمله کرد. من برای اینکه جلوی حمله‌های او را بگیرم یک ضربه زدم.

در ادامه، قاضی از دختر مقتول خواست به عنوان مطلع در جایگاه قرار بگیرد. او گفت: یک هفته قبل از ماجرا ما به عروسی یکی از اقوام مادرم دعوت شدیم. پدرم فکر می‌کرد او هم دعوت است اما او را دعوت نکردند. پدرم سکه خریده بود تا برای هدیه ببرد. وقتی که دعوت نشد، انتظار داشت مادرم هم به جشن نرود. من و مادرم به عروسی رفتیم و از آن به بعد پدرم خیلی عصبانی شد. وقتی از عروسی برگشتیم با توپ پر با من صحبت کرد. از آن به بعد پدرم خیلی عصبانی بود و چند باری دعوا کرد. صبح روز حادثه پدرم دوباره بیدار شد و دعوا کرد. او مادرم و من را کتک زد. من با دایی‌ام و عمویم تماس گرفتم و کمک خواستم. وقتی دایی‌ مجید آمد، با چوب حمله کرد و در را شکست. بابا هم او را زد.

سپس پسر متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من شب پیش دایی مجید مانده بودم. یکی دیگر از دایی‌هایم زنگ زد و گفت که در خانه ما دعوا شده و به خانه ما می‌رود. من هم به دایی مجید گفتم با هم برویم. وقتی دیدم دایی‌هایم چوب برداشتند، با پلیس تماس گرفتم ولی نیامدند. آنها به پدرم حمله کردند و پدرم هم دایی‌ام را زد.

در پایان، هیات قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.

رأی صادره مورد اعتراض متهم و وکیل مدافعش قرار گرفت و دیوان عالی کشور هم این رأی را نقض کرد. پرونده به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران رفت و یک بار دیگر مورد رسیدگی قرار گرفت. در جلسه رسیدگی، یک بار دیگر اولیای دم درخواست قصاص کردند و گفتند گذشت نمی‌کنند.

وقتی نوبت به متهم رسید، او گفت: من برای دفاع از خودم این کار را کردم. برادرم بین من و مقتول بود. می‌خواستم ضربه را به دستش بزنم که دیگر به من حمله نکند.

قاضی گفت: اگر برادرت بین شما بود، چطور ضربه به او نخورد؟

متهم گفت: برادرم دیسک کمر داشت و من هم برای اینکه به او صدمه نزنم، ضربه را به مجید زدم. من می‌ترسیدم چوبی که مجید می‌زند به برادرم برخورد کند.

او گفت: من قصد قتل نداشتم، فقط می‌خواستم خودم را نجات دهم.

در پایان، هیات قضات برای تصمیم‌گیری وارد شور شدند.

دیدگاهتان را بنویسید