✍️عباس موسایی
عضو دفتر سیاسی حزب توسعه ملی

🔹ایرانیان، از بدو مواجهه با مدرنیته، واریته‌ فرانسوی آن را بیش از سایر انواعِ مدرنیته، پسندیده‌اند؛چنان‌که در ذهنیتِ انسان ایرانی (روشنفکر، سیاست‌ورز و عامه)، گسست رادیکال از گذشته، وجه مهم مدرنیسم، شناخته می‌شود.

🔹 البته ذهنیت و کنش سیاسی ایرانیان، فاقد بهره‌گیری از سایر سویه‌های سنت سیاست عقل‌بنیان و واقع‌بینی امثال توکویل و ریمون آرون بوده است.

🔹 به عبارتی، اینان علیرغم آنکه نظر و عمل سیاسی خود را به اندیشه و عمل سیاسی در فرانسه ارجاع می‌دهند، اما این ارجاع، گرته‌برداری ناقصی از اندیشه و سنت سیاسی واقع‌بینانه در این کشور است.

🔹 جنبش جلیقه‌زردها در دوران ریاست‌جمهوری مکرون در کاخ الیزه و در تقابل رادیکال با وضع موجود، شکل گرفته و پس از آنکه کاندیدای موردحمایت این جنبش (ژان کوک ملانشون) از رقابت در دور دوم باز ماند،  تأکید کرد که به مارین لوپن رأی ندهید.

🔹اهمیتِ این موضعِ ملانشون، با ارجاع به مبانی هویتی جریانِ تسلیم‌ناپذیر و مطالبات حامیان آن (جلیقه‌زردها)، که در غیریت‌سازی با سیاست‌های مکرون، شکل گرفته بود، قابل‌توجه است و از طرفی سیالیت سیاست، از سویی مسئولیت‌شناسی سیاست‌ورزانه و مهمتر از آن، سنتِ سیاست‌ورزی اصیل در عرصه سیاست در فرانسه را نمایان می‌سازد.

🔹 جالب آنکه، ملانشون و «تسلیم‌ناپذیران»، تسلیم‌ناپذیری را به انزواطلبی و قهر از سیاست و یا لجاجت ناپخته با مکرون، تقلیل ندادند. آنها هوشمندانه سناریوهای ممکنِ پیش رو و پیامدهای استقرار راست افراطی را برای کشورشان را با سیاست‌های مکرون، مقایسه کردند و با عبور از گذشته، در دقایق جدیدِ سیاست، انتخابی زمینه و زمانه‌پرورده را در دستور کار قرار دادند.

🔹 در انتخابات ۲۰۰۲ فرانسه نیز درحالیکه رقابتِ تنگاتنگی بین ژان ماری لوپن، نامزد راستِ افراطی، و ژاک شیراک، نامزد راست میانه بود؛ در فرانسه‌ای که علائق چپ، ریشه‌های گسترده‌ای دارد، در فقدان یک نامزد سوسیالیست، فرانسویان برای دفاع از  اصول جمهوری و جلوگیری از مخاطرات راست افراطی، سیاست را در معنایی متفاوت از چپ و راستِ سابق، معنایی تازه بخشیدند و روز رأی‌گیری به نشانه‌ اینكه رأی‌شان انتخاب بین بد و بدتر است و از این انتخابشان «خوشحال» نیستند، بینی‌های‌شان را با دستمال پوشانده بودند و با «دستكش» رأی‌شان را به صندوق می‌انداختند و در توجیه این کنش سیاسی می‌گفتند: «به کلاه‌بردارها رأی می‌دهیم؛ ولی نمی‌گذاریم فاشیست‌ها رأی بیاورند».

🔹آنچه اما در عرصه سیاست در ایران کنونی می‌گذرد، همراستایی و همسودی دو جریانی است که هر دو را می‌توان «راست افراطی»، نام نهاد.

🔹 راست افراطی سلطنت‌طلب، حضور ملت در انتخابات را برای خود ماهیت‌سوز می‌داند. تصاحب سپهر سیاسی ایران را از معبر عدم حضور ملت در پای صندوق‌های رای، جست‌وجو می‌کند، شکاف ملت و حاکمیت را در دستور کار قرار داده، تحریم و انزوای ایران را پی می‌گیرد.

🔹 جالب آنکه راست افراطی داخلی نیز پیروزی خود را در کاهش مشارکت در انتخابات می‌جوید. انحلال جمهور را در دستور کار قرار داده و تحریم را نعمت می‌داند.

🔹 در این ناوضعیت، اما آن چیزی که مصلحت ملک و ملت است، تعریف و ترسیم سیاستی گشایشگر در برابر انزواخواهی راست‌های افراطی است.

🔹 اگر واقعیات سیاسی، عقلانیت و دوری از هیجان‌زدگی، «تسلیم‌ناپذیران» را در فرانسه به سوی بازیگریِ سیاست‌ساز و کنشگری افراطی‌ستیز، رهنمون کرد؛ پرسیدنی است که چرا ایرانیان نباید با غنی‌سازی نظر و عمل سیاسی خود از  عقلانیت و واقع‌بینی، طرحی نو در اندازند و از  امر سیاسی که ماهیتی سیال و گشایشگر دارد، شکل و شمایلی جامد و متصلب نسازند؟

🔹اگر فرانسویان در  روایتی متصلب از تسلیم‌ناپذیری، محبوس نشدند، ناشی از پی بردن به این نکته مهم بود که سیاست و امر سیاسی و منافع و مصالح ملی خویش را می‌بایست تابعی از شرایط زمینه و زمانه و مختصات واقعی امر سیاسی بدانند؛ نه برآمده از تنفر، خیال‌اندیشی و موهوماتی ایدئولوژیک که پیش از آن بارها فرانسه و فرانسویان را به وادی ناسیاست ویران‌ساز رهنمون کرده بود.

دیدگاهتان را بنویسید