حکومت جالبی داریم. این گونه مخالفان قانون اساسی که در واقع براندازان اصیل هستند و در عمل نیز آن را….

حکومت جالبی داریم. این گونه مخالفان قانون اساسی که در واقع براندازان اصیل هستند و در عمل نیز آن را استحاله کرده‌اند؛ می‌توانند بدون مجوز اعتراض نمایند…

عباس عبدی، تحلیل گر مسائل سیاسی در یادداشتی در کانال تلگرامی خود نوشت: یک روحانی که از برگزار کنندگان تظاهرات علیه توقف مصوبه حجاب است نکات جالبی گفته است. نکاتی که در چارچوب اسلام آقای مصباح یزدی حرف‌های درستی است. او گفته: «این‌ور مرز و سیم خاردار، با آن‌ور مرز و سیم‌خاردار چه تفاوتی دارد؟ سرود ملی، مطرب بازی است! مگر خاک، مقدس می‌شود؟ پرچم ملی، یک تکه پارچه است، مقدس نیست! ملیت، خلاف اسلام است.»

تقریبا که نه؛ تحقیقا این نگاه مطابق نگاه دین است و هر رویکردی که بخواهد اسلام را بدون نظر و خواست مردم و واقعیت نظام بین‌المللی یعنی نظامِ دولت-ملت در ایران حاکم کند، قطعا باید چنین گزاره‌هایی را بپذیرد. کافی است به رویکردهای فراملی نواب صفوی مراجعه شود. ولی این رویکرد در تناقض و تقابل بنیادی با قانون اساسی است، و حداقل با ده اصل این قانون مغایرت کامل دارد. از این نظر رویکرد مزبور براندازانه محسوب می‌شود.

حکومت جالبی داریم. این گونه مخالفان قانون اساسی که در واقع براندازان اصیل هستند و در عمل نیز آن را استحاله کرده‌اند؛ می‌توانند بدون مجوز اعتراض نمایند ولی دیگران مجاز به دفاع از ارزش‌های قانونی مورد حمایت خود نیستند.

مغایر با کلیت قانون اساسی

این متن دقیق را در تکمیل این متن کوتاه دریافت کردم که کاملا درست است و مخالفت با یکی از آن ده اصل هم به گونه‌ای است که مخالفت با کل قانون اساسی تلقی می‌شود.

این سخنان تنها با ۱۰ اصل قانون اساسی مخالف نیست، بلکه با اصل قانون اساسی سر ستیز دارد.

اولاً به این دلیل که قانون اساسی متنی ایرانی است و تصویب کنندگان آن ایرانیان هستند (میثاقی میان آنها که ایرانی خوانده می‌شوند).

از آن مهم‌تر، اینکه این سخنان در مغایرت کامل با اصل حاکمیت ملی است که قانون اساسی، با استناد این اصل تصویب می‌شود. بدون اعتقاد به «حاکمیت ملی» نمی‌توان متنی مانند قانون اساسی را انشاء کرد.

وجه براندازانه این سخنان حتی از سلب تابعیت ایرانیان و یا اعطای تابعیت به بیگانگان (یعنی تغییر در عنصر «جمعیت») و یا تغییر در خطوط مرزی (یعنی تغییر در عنصر «سرزمین» و نقض تمامیت ارضی کشور) و حتی واگذاری حکومت ایران به خارجیان (یعنی تغییر در عنصر «حکومت») هم مهم‌تر است زیرا مهم‌ترین عنصر دولت ملی را، که عنصر «حاکمیت» است، هدف قرار می‌دهد.

این سخنان، سرزیر نهایی قرار گرفتن یک رویکرد جهانی (غیرملی) در مصدر یک حکمرانی ملی است و بخش مهمی از آنچه امروزه تحت عنوان ناکارآمدی حکمرانی در کشور می‌شناسیم و می‌بینیم، ناشی از همین امر است.

رویکردهای حقوق بشری و زیست محیطی خالص هم، رویکردهایی جهانی‌اند، به این معنا که، از زاویه نظری، خود را در چارچوب دولتهای ملی محدود نمی‌بینند. اما، بدون تردید، هیچ دولت ملی‌ای را سراغ نداریم که از زاویه حقوق بشری یا زیست محیطی خالص در حال حکمرانی باشد، زیرا همه آنها می‌دانند که در دنیایی زندگی می‌کنند که بستر کنش در آن مبتنی بر دولت-کشورها و منافع مرتبط با آن است. در حال حاضر تنها «کشوری» در عالم که از موضع«غیرکشوری» در حال حکمرانی است، ایران است و تبعات آن را در سیاست خارجی (هزینه‌های غیر قابل توجه از منظر ملی) و داخلی کشور (…) تا عمق وجود خود لمس می‌کنیم. از منابع محدود یک «دولت ملی» خرج ایده‌های «غیرملی» می‌شود و اگر این موضوع ادامه پیدا کند، تا هزینه کردن از آخرین رمق‌های جامعه ایران ادامه پیدا خواهد کرد.

هیچ چیز در یک «دولت ملی» براندازانه‌تر از برانداختن وصف «ملی» نیست. امنیت «ملی» نیز چنین است.

«امنیت ملی» نیازمند به رسمیت شناخت «ملی» در این اصطلاح است. دیدگاههایی شبیه به سخنان این روحانی، اصولاً قائل به ملیت و ملی نیستند تا بتوانند معتقد به امنیت «ملی» باشند. تقصیر این روحانی نیست. او بر اساس مبادی نظری‌اش صحبت می‌کند. مشکل آنجاست که این «مبادی نظری» از منابع عمومی یک دولت ملی تغذیه شوند.

دیدگاهتان را بنویسید