🔹سه سال پیش، تیمی از گروگانگیران اعضای یک خانواده رشتی را اسیر کرده و به مدت نزدیک به ۳ سال آنها را در منزل شخصی‌شان در منطقه منظریه زندانی کردند.

🔹در پانزدهم دی ماه ۱۴۰۰، یک تیم حرفه‌ای از گروگان‌گیران با پیشینه روابط خانوادگی در محله یخسازی رشت، یک خانواده ۹ نفره را به گروگان گرفتند. این گروه با استفاده از شگردهای پیچیده و فریبکارانه، اعضای خانواده را اسیر کرده و به مدت نزدیک به ۳ سال آنها را در منزل شخصی‌شان در منطقه منظریه زندانی کردند. این گروگان‌گیری که با اقدامات مافیایی همراه بود، باعث ترس و نگرانی شدید در منطقه شد.

🔹ربایندگان با مدیریت دقیق و برنامه‌ریزی شده، توانستند طی ۲۹ ماه اعضای خانواده را با استفاده از داروهای روان‌ گردان، خواب‌ آور و شکنجه‌ های غیرانسانی از مسیر طبیعی زندگی منحرف کنند. این تیم با طراحی از پیش تعیین‌شده و هماهنگی‌های سازماندهی‌شده، علاوه بر حبس و آزارهای جسمی و روانی، به طور سیستماتیک اقدام به انتقال قانونی اموال منقول و غیرمنقول خانواده کردند. به گونه‌ای که هیچ شکی در روند انتقال این اموال به نهادهای قانونی باقی نماند و انتقالات به‌ظاهر قانونی و بدون هیچ‌گونه تردید صورت گرفت.

🔹امری که از سوی ناظران حقوقی و کارشناسان جامعه شناسی بیشتر متاثر از سوءاستفاده یا شاید حسن استفاده! ربایندگان از کشمکش های روزمره انسان امروزی در زندگی پرآشوب و گریز آنها از مسیر قانونی و استانداردهای یک زندگی قانونمند باشد.

🔹بنابه شواهد و مستندات قضایی، داستان رازآلود این خانواده یکی از شگفت آورترین وقایع چند دهه گذشته این استان است که شاید در سال های آتی راز و رمز آن برملا شود.

🔹آقای علم‌خواه، وکیل دادگستری، همراه همسر و برادر همسرش از راه رسیدند تا از یک راز هولناک پرده بردارند. ‌آنها سه تن از ۹ نفر اعضای یک خانواده بودند که آمدند به روایت بخشی از رنج‌های طاقت‌فرسای  ۲۹ ماهه‌ی یک گروگانگیری نشستند.

🔹آقای علم‌خواه لب به سخن گشود و گفت: زن سرکرده‌ی گروگانگیران آشنا بود. مادر همسرم سالها در همین خانه‌ای که ساکن هستیم مراسم مذهبی در اعیاد و سوگواری‌ها برگزار می‌کرد.

🔹این زن هم حدود ۱۳ سال همراه مادرش در این مراسم حاضر می‌شد، البته دختر کمتر و مادرش بیشتر رفت و آمد داشت.

🔹اما اواخر دی‌ماه سال ۱۴۰۰ این زن گروگانگیر با ارسال پیغامی به همسرم، او را به منزلی دعوت کرد. همسرم هم بر اساس آشنایی قبلی، اعتماد کردند و روز پانزدهم بهمن سال ۱۴۰۰ راهی منزل مذکور در محله‌ی یخسازی رشت، کوچه‌ی حقدانی شد.

🔹زن گروگانگیر به همسرم گفته بود؛ که خانه‌ی مذکور منزل یکی از همکاران من است که البته نبود و بعدا متوجه شدیم آنجا را اجاره کرده بودند. با این اوصاف همسرم همراه مادرش، راهی نشانی مذکور شدند. نیم ساعت بعد، همسرم پیام داد که مادرم خوابیده و من هم حال مساعدی ندارم.

🔹نگران شدم و رفتم دنبال‌شان. زمانی که وارد آن خانه شدم، همسرم را در حالت نیمه‌هوشیار دیدم که به دیوار تکیه داده؛ به سراغ مادر همسرم رفتم و هر چه ایشان را تکان دادم، بیدارنشد.

🔹زنگ زدم  به اورژانس۱۱۵ اما  قبل از رسیدن  اورژانس، دو گروگانگیر دیگر که مرد بودند وارد شدند و با قمه به سوی من حمله کردند. من در همان شرایط حمله و دعوا و درگیری متوجه شدم اورژانس رسیده اما زن گروگانگیر و همدستشان از پنجره‌ی ساختمان، اورژانس را دست به‌سر کردند وگفتند که مشکل حل شده است.

🔹بدین ترتیب اورژانس هم محل را ترک کرد و آنها موبایل‌ها وکارت‌ بانکی را از طریق تهدید با قمه گرفتند و گفتند، قصد داریم شما را بکشیم و الان چند نفر را برای کشتن فرزندان‌تان فرستاده‌ایم به منزلتان. گفتند؛ نباید صدایتان بیرون بیاید و ما را در یک اتاق حبس کردند و به اجبار با دادن تعداد زیادی قرص خواب‌آور و تزریق بیهوشی، بی‌هوشمان کردند و توانستند در آن مکان ما را یک هفته حبس کنند. بعد هم این اندازه یادم می‌آید که باز به ما قرص‌های قوی دادند و سوار ماشین خودمان کردند.

🔹دستهای ما را با تسمه‌ کمربندی بستند و یک چاقو به طرف پهلوی مادر همسرم گذاشتند. یک نفر از آنها کنار من نشست، مجدد به ما قرص دادند و به گردنم بیهوشی تزریق کردند. من کاملا بیهوش بودم. ما را پس از چند ساعت دوباره به آن خانه برگرداندند.

دیدگاهتان را بنویسید