✍️آرش خوشخو در ادامه سلسله مطالبش با عنوان “روزنامه خوانی در شصت سال پیش”، در هفت صبح نوشت:

🔹بشنوید از محمدعلی کمیخانی که فصلی تازه از شارلاتانی و زرنگی را گشوده است. او به دوست خودش یعنی حبیب‌الله تاجبخش که کمک راننده یک کامیون بوده عکسی از سوفیا لورن نشان داده و گفته این خواهر نامزدم است و ساکن ساوه و اگر تو کامیون اربابت را برداری و با هم به ساوه برویم من تو را به او معرفی می‌کنم و ان‌شاءالله هردو در یک روز با این دو خواهر ازدواج خواهیم کرد.

🔹حبیب‌الله ساده دل هم در شوق وصال با سوفیا لورن اهل ساوه، کامیون را می‌دزدد و آنها راهی ساوه می‌شوند اما حبیب‌الله از شدت هیجان و سرعت زیاد از جاده منحرف شده و کامیون واژگون می‌شود. حبیب‌الله و محمدعلی کامیون را رها می‌کنند و فرار می‌کنند اما توسط پلیس در میدان شوش تهران دستگیر می‌شوند. معلوم شده که محمدعلی با استفاده از سادگی حبیب‌الله تصمیم داشته خودش را مالک آن کامیون جا بزند تا بتواند با دختر مورد علاقه‌اش ازدواج کند!

دیدگاهتان را بنویسید