پرسه میان چند سریال شبکه خانگی
✍️ حسین شریفیفر
یک: پدر گواردیلا قسمت هفتم: یک فوج بازیگر شناختهشده با دیالوگهای نامفهوم و پلانهای سردرگم… بیوک [مهران مدیری] پس از آن تصادف شدید، نمُرده و روی تخت اورژانس بیمارستان هم سیگار میکشد!
دو: قهوه ترک: نقشاولِ مرد، توسط چند ماهیگیر از مرگ حتمی نجات مییابد. او دانیال [حامد بهداد] است و زنده میماند، و باید منتظر دیدنِ دوبارهی او باشیم با آنبازی ملالآور در استانبول… در انتهای قسمت شانردهم، سر و کلهی ترانه [سارا رسولزاده] هم پیدا میشود؛ آشولاش!
سه: خائنکشی: «اول قلب میشنود، بعد چشم میبیند!» این دیالوگ مصدق [فرهاد آئیش] در قسمت قبلی بود… در این قسمت، شاهرخ [پولاد کیمیایی]، به تنهایی کلکِ نازیها را میکند و با یک کلاه شاپو غنیمت که از رختآویز برداشته، از میان آتش و خون سالم بیرون میآید!
چهار: «زخمکاری: بازگشت»، با دو پلان پایانی از فصل اول شروع میشود… جسد مالک [جواد عزتی] با تابوت میخشده دفن میشود و… جدا از اینکه «تابوت» میتواند راه فراری باشد برای نجات مالک در ماشینِ ون، اما بهنظر تلاش فیلمساز برای گره و تعلیق، بیهوده است! همهی ما میدانیم مالک زنده مانده و برمیگردد! «الناز ملک» هم در نقشِ همسر شفاعت [مهران غفوریان]، کپی شخصیت سمیرا [رعنا آزادیور] را دارد، جاهطلب، بلندپرواز، و بیمارگونه!
پرانتز: بهنظرم زخمکاری را میتوان دوست داشت، اگر به چارچوب فصل اول خود وفادار بماند و طلوعی [کامبیز دیرباز]، همانند خانعمو [سیاوش طهورث]، زود کلکاش کنده شود!