گناهِ فرشته عشق از ناچاری است نه ابتذال!

🔹در سریال «گناه فرشته» حامد و فرشته به طور واضح در شرایطی هستند که ناچارند، در چنین شرایطی آیا حسی مثل عشق را میشود قضاوت کرد؟ احکام قاطعانهای که درباره چنین حسی صادر میشود، بدون درک شرایط ناگزیر فرشته و حامد است.
🔹فرشته در موقعیت خطیری قرار دارد، آدمی که نمیداند چند روز دیگر زنده است! او در شکنندهترین وضعیت ممکن دل به حامد بسته، به تنها روزنه و تکیهگاه موجود، آیا چنین حسی را میشود با عشقها یا به عبارت دیگر هوسهای سرخوشانه برخی سناریوهای سطحی مقایسه کرد؟
🔹احساسات حامد به فرشته، ریشه در سالها عقده مرگ مادرش دارد، میان چنین وضعیتی و وضعیت سبکسرانه داستانهای عشقی عامه پسند آیا تفاوتی نیست؟ قطعا هست، اما تفاوت کجاست؟ آن مرزی که میانِ جذابیتِ چندلایهی گناه فرشته با جذابیت مبتذل برخی آثار کشیده میشود، کجاست؟
🔹دست حامد رو است و مگر غیر این است که اساس آن مثلثهای آبکی بر روی پنهانکاری و نیرنگ بنا شده؟ کجای حامد به شر میآید؟
🔹آیا گناه فرشته ترغیب به چیزی نامتعارف میکند؟ نه. نگاه کنید به فریادهای مشفق و کلنجار حامد با مهتاب