رقص بندری اعداد در فاکتور فروشگاه زنجیرهای
🔹 به اکرم گفتم بدبخت شدیم. جدی نگرفت یا شاید پیش خود فکر کرد دیوانه شدهام. پس جواب داد یه چیز تازه بگو. گفتم نه؛ اتفاقاً جدی میگم و دستش را کشیدم بردم فروشگاه زنجیرهای سر کوچه. یک چرخدستی برداشتم.
🔹یک کیسه برنج پنج کیلویی ایرانی برداشتم و گرفتم جلوی صورتش. برچسب قیمت میگفت آن را ۶۷۵ هزار تومان حساب میکنند. اکرم با اعتراض پرسید حالا چرا خارجی نه؟ صاف توی چشمهایش زل زدم و گفتم آدم باید به خودش احترام بگذارد و تا بفهمد از کجا خورده، کیسه شکر یک کیلویی، با قیمت ۴۹ هزار تومان را به چرخ خرید اضافه کردم. پشتبندش رب گوجه فرنگی ۷۰۰ گرمی با قیمت ۴۲ هزار و ۳۰۰ تومان برداشتم.
🔹چرخدستی را جلوی قفسه پروتئین نگه داشتم. دستم رفت سمت یک بسته گوشت چرخکرده؛ از آنهایی که رویش بزرگ نوشتهاند تنظیم بازار و قیمتش ۲۷۵ هزار تومان است. با اینکه ساعت از پنج گذشته، هنوز گوشت گرم تنظیمبازار گوساله در فروشگاه وجود دارد. البته همیشه نمیتوانید مثل من خوششانس باشید. برای این یکی باید ۲۸۵ هزار تومان پول بدهیم.
🔹جایی که قرار بود، چرخ خرید را جلوی صندوقدار خالی کنیم و او پس از گذراندن تکتک بستهها و کیسهها و بطریها و شیشهها، لبخندی تصنعی تحویلمان بدهد و عدد را به زبان بیاورد که مو به تن آدم سیخ میکند. موقع بیرون رفتن، رو کردم به اکرم و گفتم قسمت بد ماجرا اینجاست که زور زدم تا حد ممکن از برداشتن چیزهای غیرضروری پرهیز کنم./هفت صبح
✍️برشی از یک گزارش