🔹بارانی که همه جا و همه حال روی زن می‌بارد، تعبیری از هجوم افسردگی است که او را هرگز تنها نمی‌گذارد: در قطار، در تنهایی، در جمع، موقع کار کردن، موقع خوردن و آشامیدن، موقع انتظار کشیدن… وقتی که دیگران با تمرکز و آرامش کارهای‌شان را پیش می‌برند، این زن باید زیر بارش افسردگی پا به پای آنها کار کند و نتیجه یا دستاورد همسان با آنها داشته باشد.

🔹افسردگی بی‌وقفه روی هر ثانیه زندگی او فرود می‌آید؛ داخل بشقابش می‌بارد و غذایش را زهر مار می‌کند، کاغذهای کاری‌اش را خراب می‌کند، و حتی در رستوران هم راحتش نمی‌گذارد.

🔹اطرافیان از حجم ناپسندی که زن را احاطه کرده، به تنگ می‌آیند و چشم چرخاندن‌ها و سر تکان‌دادن‌ها شروع می‌شود، چراکه حضور آدمی گرفتار افسردگی برایشان خوشایند نیست. گارسون از زن می‌خواهد که رستوران را ترک کند. زن در خیابان چترش را باز می‌کند اما باران افسردگی همچنان روی سر و صورتش می‌بارد…

دیدگاهتان را بنویسید