تبسم نمازی*
طوفانی که در انتظار تندروهاست

یادداشت حاضر تاکید می‌کند که روند تقسیم بر دو، و ایجاد انحصار، کوچک‌سازی نیروهای سهم‌بر به‌صورت حداکثری را تقویت و سیستم را به سوی ناکارآمدی و شکنندگی می‌برد.

فونداسیون سیاسی ایران اصولا برای کار حزبی و تشکیلاتی طراحی نشده است. جریان‌های سیاسی در ایران، متاثر از فرهنگ کشور خیلی شبیه مابه ازاهایشان در جهان توسعه‌ یافته نبوده و به‌همین دلیل آن‌ها قادر به کار تشکیلاتی با قوام نیستند و مرتب تغییر شکل و ماهیت داده و منشعب می‌شوند. اما تفاوت کلی آن‌جاست که با وجود چندین انتخابات برگزار شده در این مدت، تمامی احزاب سیاسی کوچک و بزرگ در ایران میزان قدرت و هیمنه سیاسی و اجتماعی خود را دریافته‌اند. جریان‌ها و احزاب منتسب به جبهه اصلاح طلبی، به‌دلیل وابستگی و اتصالش صرفا به‌بدنه اجتماعی، باخت و بردش کاملا بسته به تصمیم افکارعمومی است. اما این جریان بیش از آن‌که دنبال هدایت افکار عمومی و بدنه اجتماعی‌اش باشد به دنباله‌روی از آن می‌پردازد. از این‌رو این جریان امروز دیگر توان تاثیرگذاری بزرگی هم بر جامعه نداشته و منتظر می‌ماند تا ببیند جامعه چه می‌خواهد

تا متناسب با آن قدم بعدی را بردارد. اما تمامی جریان‌های این جبهه یک چیز را می‌دانند؛ در خارج از ائتلاف، هیچ‌کدام به تنهایی شانسی برای پیروزی ندارند دلیل آن‌هم روشن است. در برابر این جبهه، یک جبهه قدرتمند دیگری وجود دارد که برعکس آنان قدرتش نه به کمک بدنه اجتماعی که به یاری میزان چسبندگی‌اش به نهادهای بالادستی و حکومتی شکل گرفته که از قضا قدرتش از قدرت مردمی بیشتر است. جبهه اصولگرایی، یک پایگاه مردمی مشخصی هم دارد که تا امروز در انتخابات‌های متعدد نشان داده که آنقدر وزن ندارد تا این جریان بتواند رویش برای یک بازی منصفانه حساب باز کند. با کنار رفتن حریف سابق و باز شدن فضای یک‌دست برای یکه‌تازی، حالا آنان دیگر می‌توانند انشعابات معناداری داشته باشند و شکاف‌های ایدئولوژیک و گاه منفعت‌طلبانه در میان‌شان بروز و ظهور یافته است. البته روان‌شناسی جریان‌های فکری انحصارگرا نشان می‌دهد که این جریان‌ها همیشه میل به کوچک‌تر شدن دارند. آنان دنبال سهم‌های بزرگ‌ترند و منافع را کوتاه مدت‌تر محاسبه می‌کنند چرا که اصولا نمی‌توانند برنامه‌ریزی‌های بلندمدت داشته باشند.

دیدگاهتان را بنویسید