🔹 زمستان سال ۱۴۰۰ مرد جوانی به نام بهروز در تماس با مرکز فوریت‌های پلیسی ١١٠ مدعی شد همسرش و مردی غریبه را با ضربه‌های چاقو مجروح کرده است.

او گفت:
🔹این دومین‌باری بود که همسرم به من خیانت می‌کرد. بار اول در دادگاه کیفری اسلامشهر به شلاق محکوم شد و من خیال کردم تنبیه شده است و به خاطر دو دخترم او را بخشیدم اما انگار برایش درس عبرت نشده است و دوباره به من خیانت کرد.

🔹از شدت عصبانیت در حمام را شکستم و ناگهان با مردی که کت و شلوار به تن داشت روبه‌رو شدم. دیوانه شده بودم، با چاقو هر دو آنها را زدم، در همین موقع باجناقم سر رسید و جلویم را گرفت، بعد هم با پلیس تماس گرفتم و موضوع را گفتم و خودم را تسلیم کردم.

🔹حالا هم از کاری که کرده‌ام پشیمان و ناراحت نیستم چون مستحق مرگ بود و اگر از زندان آزاد شوم حتماً نسترن را هم می‌کشم.

دیدگاهتان را بنویسید