✍️علی مسعودی‌نیا

🔹با بیتی درخشان از «نوذر پرنگ» سخن‌گشایی کنم که آن‌چه را در این نوروز‌خوانی بهاریه‌وار مکتوب قصد گفتن دارم، تمام و کمال بیان کرده: «نوبهار است و می‌آباد و صبا گلبیز است/ چه کنم با جگر خاک که ماتم‌خیز است». تغییر فصل و آب‌وهوا و خرمی طبیعت پیرامون که قانون و اقتضای این سیاره است و در نیکویی، زیبایی و روح‌بخشی آن تردیدی نیست.

🔹بخش زیادی از ایرانیان، سال‌هاست که دل و دماغی نمانده برای جشن، نوروز و شادمانی. ماجرا هم فقط معیشت، رخت نو، گل، شیرینی و سفره‌ی بی‌رونق شام شب عید نیست. ما دل‌شکسته‌ترین و دل‌چرکین‌ترین مردم دنیاییم در این بزنگاه بدقلق تاریخ. حق هم داریم. سزاوار این‌همه سوگ، رنج و ماتم نیستیم. بردباری کرده‌ایم در تنگناها، جان فدا کرده‌ایم در تهدیدها، فکر کرده‌ایم، خوانده‌ایم، نوشته‌ایم که جاهل و بی‌خبر نباشیم.

🔹اضطراب از آینده مبهم دور و نزدیک این خاک و ناامیدی از بهبود کم‌هزینه و آرام اوضاع آن. البته که به نسبت شرایطی که در آنیم، باز خوب تاب آورده‌ایم. هنوز می‌کوشیم خنده‌ای بر لب‌هامان باشد و خنده‌ای بر لب دیگران بیاوریم، هنوز زنده‌ایم و به هر نحو ممکن تقلا می‌کنیم زنده‌بودن‌مان را فریاد بزنیم و به گوش آنان که ما را راکد و بی‌روح می‌خواهند، برسانیم. دستاورد مهم این سالیان برای ما این بوده که یک‌بار دیگر کشف کنیم، امید بستن و تکیه‌کردن به نیرویی جز خودمان، همین خودِ متکثر بی‌شکل ناهمگون که جنس دردشان مشترک است، خطاست.

🔹در دالان‌های سردابه‌های تاریک سیاست، آن‌قدر فریب و خدعه و ناراستی تلنبار شده که عاقبتی جز سرگردانی و گم‌گشتگی برای ما رقم نخواهد زد. حبل‌المتینی اگر در کار باشد، بافه‌ای از همدلی و آگاهی خواهد بود. دلگرم به پوست کلفت و دل آبدیده‌مان باشیم و دورتر را ببینیم در این سال جدید. دورتر را که ببینی، بهاری را تصور می‌کنی که شاید من، تو و ما در آن نباشیم، رفته باشیم، اما نوزادان، خردسالان و نوجوانانِ امروز، در آن بهار دورتر چنان غرق شادکامی و نیک‌بختی‌اند که مدام از ما و آن‌گونه که زیستیم به نیکی یاد می‌کنند و جاودانه‌مان می‌سازند. این ماندگارترین و بهترین میراثی است که می‌توانیم از خود بر جای بگذاریم.

دیدگاهتان را بنویسید